وقتی حرفی از استارت آپ به میون میاد یه سری مباحث حول و حوش کلمه استارتاپ نمود پیدا میکنه ؛ که شاید اولین موردش مفهوم و معنی استارتاپ هست ! از سایر بحثایی که تو این زمینه میشه و خیلیا تو فضای اکوسیستم استارتاپی دنبالش هستن میشه به عباراتی از جمله ارزش گذاری استارتاپ ، مفهوم استیج ها و مراحل مختلف جذب سرمایه یک استارتاپ ، مقیاس پذیر بودن استارتاپ و … اشاره کرد. بهتره قبل ازینکه به سراغ بحث روش های ارزش گذاری استارتاپ بریم یه نگاهی به این موارد و پیش نیازهای ارزش گذاری استارتاپ ها بندازیم تا دید بهتری نسبت به این عبارت داشته باشیم . بهتره بحثمون رو با این که استارت آپ یا همون کسب و کار نوپا چیه شروع کنیم .
استارتاپ:
سرمایهگذاری به شکل کارآفرینی است که طی آن یک شرکت نوپا ایدهی جدیدی برای کسبوکار ارائه میدهد. طبق تعریف استیو بلنک، پروفسور دانشگاه استنفورد، استارتاپ یک سازمان است که برای پیدا کردن یک مدل کسبوکار تکرارپذیر و مقیاسپذیر راهاندازی میشود. البته اختلاف بر سر تعریف استارتاپ زیاد است؛ اما نکتهی مشترک در همهی آنها این است که بر اساس یک ایدهی خلاقانه و جدید فعالیت آنها آغاز میشود. این ایدهها بازار نیازمندیها را هدف قرار میدهند و با ارائهی یک محصول یا خدمات جدید و استفاده از تکنولوژی، خیلی سریع رشد پیدا میکنند
5روش ارزش گذاری استارتاپ
1.روش ارزشگذاری کارت امتیازدهی (Scorecard method)
روش کارت امتیازدهی، که توسط بیل پِین (Bill Payne) طراحی شده، روشی مقایسهایست که برای یافتن ارزش استارتاپهای فعال در مراحل اولیه بکار میرود. در این روش هر استارتاپ بر اساس ۷ عامل اصلی که هر یک وزن مشخصی دارند ارزیابی شده و به هر عامل امتیازی تعلق میگیرد. این عوامل به همراه وزن پیشنهادی هر یک به صورت زیر است:
توانایی تیم مدیریت/بنیانگذاران استارتاپ: وزن ۳۰%
اندازه فرصت استارتاپ: وزن ۲۵%
محصول/فناوری: وزن ۱۵%
میزان رقابتی بودن محیط: وزن ۱۰%
کانالهای فروش و بازاریابی: وزن ۱۰%
نیاز به جذب سرمایه بیشتر: وزن ۵%
و عوامل دیگری مثل بازخورد مشتریان: وزن ۵%
همانطور که مشخص است، عوامل مهمتر – مانند توانایی تیم مدیریت – وزن بیشتری نسبت به سایر عوامل دارند. برای ارزشگذاری استارتاپ کافی است این چند عامل را نمرهدهی کرده و با محاسبه مجموع حاصلضرب نمره و وزن هر عامل ارزش استارتاپ مورد نظر را بر اساس میانگین ارزشگذاری استارتاپهای فعال در مرحله بذر به دست آورد. برای مثال اگر امتیاز (مجموع حاصلضرب نمره و وزن عوامل) برای یک استارتاپ ۸۰% باشد و میانگین ارزشگذاری استارتاپهای ایرانی در مرحله بذر ۱.۵ میلیارد تومان باشد، ارزش استارتاپ مورد نظر برابر با ۱.۲ میلیارد تومان خواهد بود.
۲. روش ارزشگذاری هزینه بازتأسیس (Cost to duplicate method)
روش ارزشگذاری هزینه بازتأسیس فرض میشود که ارزش یک استارتاپ معادل با تمامی هزینههاییست که تاکنون برای راهاندازی و تداوم فعالیت آن صرف شده راهبرابر است. البته این روش ارزشگذاری عموماً برای استارتاپهایی که احتمال شکست آنها وجود دارد و بنیانگذاران قصد فروش استارتاپ را دارند به کار برده میشود. استدلال اساسی این روش نیز آن است که یک سرمایهگذار برای آن که در استارتاپی که شرایط مناسبی ندارد سرمایهگذاری کند، حاضر نیست مبلغی بیش از هزینههای صرف شده بر استارتاپ بپردازد.
هزینههایی که برای راهاندازی یک شرکت صرف میشود عموماً به داراییهای شرکت تبدیل میشوند؛ زمین، ساختمان، دفتر، تجهیزات اداری، سرور، داراییهای معنوی و … تماماً جزو داراییهای شرکت به شمار میآیند. بنابراین برای یافتن ارزش هزینه بازتأسیس یک شرکت میتوان ارزش داراییهای آن را به دست آورد. محاسبه ارزش دقیق داراییهای استارتاپ چالش اصلی در این روش است، به خصوص در مواردی که استارتاپ داراییهای مشهود زیادی در اختیار نداشته باشد.
3.روش ارزشگذاری دِیو برکس (Dave Berkus method)
این روش همانطور که از نامش پیداست، توسط دِیو برکس (Dave Berkus)، یکی از موفقترین سرمایهگذاران فرشته در سال ۱۹۹۰ ابداع شده است. در این روش بدون آن که نیازمند اطلاعات پیشبینی مالی استارتاپ باشیم، میتوان ارزش آن را با ارزیابی چند شاخص کلیدی استارتاپ به طور تجربی تخمین زد. این شاخصها شامل موارد زیر است:
ایده
نمونه اولیه محصول
تیم مدیریت
شراکتهای راهبردی
فروش
اگر استارتاپ در هر یک از این شاخصها دارای برتری باشد، حداکثر رقم ۰.۵ میلیون دلار به ارزش آن اضافه خواهد شد. بنابراین اگر استارتاپی در تمام این ۵ شاخص قوی باشد، ارزش آن برابر با ۲.۵ میلیون دلار خواهد بود، در غیر این صورت به ازای هر شاخص ارزشی بین ۰ تا ۰.۵ میلیون دلار دریافت خواهد کرد.
برای نمونه یک استارتاپ میتواند در چهار شاخص اول ارزش ۰.۵ میلیون دلار و در شاخص آخر ارزش ۰.۳ میلیون دلار را کسب کند، بنابراین ارزشگذاری این استارتاپ برابر با ۲.۳ میلیون دلار خواهد بود. لازم به ذکر است برای استفاده از روش ارزشگذاری دیو برکس، فرض اساسی این است که استارتاپ به حداقل درآمد ۲۰ میلیون دلار در ۵ سال آتی خواهد رسید. بنابراین این روش برای ارزشگذاری استارتاپهایی که فرض فوق را نقض میکنند، به کار گرفته نمیشود.
۴. روش ارزشگذاری تجمیع عوامل ریسک (Risk factor summation method)
روش تجمیع عوامل ریسک که برای اولین بار توسط گروه سرمایهگذاری Ohio TechAngels معرفی شد روشی نسبی برای ارزشگذاری استارتاپهاست. در این روش استارتاپ بر اساس ۱۱ عامل ریسک بررسی میشود به طوری که هر چه ریسکهای استارتاپ بیشتر باشد، ارزش آن کمتر خواهد بود. این عوامل ریسک به صورت زیر است:
ریسک مدیریتی
ریسک اقتصادی
ریسک قانونی
ریسک اندازه بازار
ریسک نمونه اولیه محصول
ریسک خروج سرمایهگذار
ریسک شدت رقابت
ریسک مقیاسپذیری
ریسک مدل درآمدی
ریسک وجود نمونههای مشابه خارجی
در این روش میتوان با توجه به شرایط هر استارتاپ، ریسکهای دیگری را نیز در ارزشگذاری دخیل نمود. در این روش بر اساس این که عامل ریسک اثر منفی یا مثبتی بر عملکرد آینده استارتاپ داشته باشد، امتیازی بین منهای ۲ تا ۲ به آن اطلاق میشود. برای مثال یک استارتاپ میتواند در ریسک مدیریتی امتیاز مثبت ۲، در ریسک خروج سرمایهگذار امتیاز منهای یک و در ریسک مدل درآمدی امتیاز صفر کسب کند.
در پایان مجموع امتیازات تمام عوامل با هم جمع شده و عدد نهایی در ۲۵۰ هزار دلار ضرب میشود. سپس برای محاسبه ارزش پیش از جذب سرمایه این استارتاپ، رقم به دست آمده با میانگین ارزش پیش از جذب سرمایه استارتاپهای فعال در این مرحله جمع میشود. البته برای استفاده از این روش در کشور ایران باید ارقام مورد استفاده را تعدیل سازی کرد.
5. روش ارزشگذاری همنوایی (Conformity method)
نسبت به سایر روش های ارزش گذاری استارتاپ ها، روش ارزشگذاری همنوایی بیش از آن که روشی برای تعیین ارزش استارتاپ باشد، یک استراتژی برای سرمایهگذاری در استارتاپهایی است که در مراحل بذر و اولیه قرار دارند. در این روش ارزش تمام استارتاپها یکسان فرض میشود و در ازای دریافت درصد ثابتی از سهام (برای مثال ۱۰%)، سرمایه ثابتی (برای مثال ۱۰۰ میلیون تومان) به آنها اعطا میشود. بنابراین استارتاپها در این شرایط فقط میتوانند پیشنهاد سرمایهگذاران را قبول یا رد کنند.